تازگی خیلی حوصله نوشتن ندارم با اینکه خیلی دوست دارم حرف بزنم .چون غم غربت بهم خیلی فشار اورده ....همش کار کار کار ...بعد از یک زمان طولانی که تنهایی دوست داری درو بکوبه و با لبخندی اغوش گرمت را بپذیره .....اما متاسفانه تنها یک لبخند سرد تحویل می دن ...اشکال نداره و مدام این جمله دوست عزیزم که می گه :درست می شه را تکرار می کنم ...بمیرم و همه عقده های تنهایی و خستگی و تکرار روزها را سر مادر عزیزم که الان خیلی مریضه خالی می کنم .دیشب خیلی دلم گرفته بود فیلم شمعی در باد بهرام رادان عزیز را گذاشتم ...وای که چقدر دلم به حال عاشق ها سوخت و جونی هامون .........چرا باید اینطور باشه چرا؟

اما چاوشی می گه :تو کوه درد باش طاقت بیار و مرد باش ..........اما این کوه دیگه اینقدر سیل اشک از روش رد می شه و زلزله غمها و فروریختن شادیها اونو از پا در اورده ...خستس خیلی وقته به این کوه کسی سر نزده حتی عابری هم رد نشده ... درختی سبز نشده .چشمه ای نجوشیده فقط حسرت براش مونده و بس ........اما باز هم خدا را شکر ......باید زندگی کرد ........

من یک دلداده خستم  که میخواد بپره اما نمی تونه چرا که بسته بال و پر سوختش ..

نظرات 3 + ارسال نظر
مرجان یکشنبه 26 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 12:03 ب.ظ http://eadeh.blogsky.com

سلام
وبلاگ جالبی دارید
خوشحال می شم به من هم سری بزنید

جواد یکشنبه 26 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 12:05 ب.ظ http://javadshirdel.blogfa.com

سلام دوست خوب.
دنیای خوبیه اما بدی هاش هم کم نیست .
برات آرزو های خوب دارم .
ممنون که دوباره اومدی گمنام
نمی دونی اسمت زیر هر پست توی وبلاگت هست؟
امیدوارم پیدا بشی .
یعنی . . .
هممون پیدا شیم .

جواد یکشنبه 11 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 03:02 ب.ظ http://javadshirdel.blogfa.com

لطفا بنویسید.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد