-
بوسه مرگ
جمعه 23 اسفندماه سال 1387 16:03
شب بود هوا خیلی تاریک بود هیچ صدایی جز صدای تالاپ تالاپ قلبش رو نمیشنید.باری که رو دوشش بود خیلی سنگین بود و تیشه ای هم که دستش بود پشتش رو زخمی کرده بود.آروم آروم با قدمهای شمرده راه میرفت هیچ صدایی نبود .تنها بود توی یه جایی مثل یه دشت بزرگ همه جا تاریک بود گهگداری پاش به تخته سنگها گیر میکرد و کله میشد اما زمین نمی...
-
همیشه عاشق
دوشنبه 23 دیماه سال 1387 19:58
میدانم روزی خدا سیل اشکهایم را می بیند می دانم از ورای آسمان ها صدای ناله و ضجه هایم را می شنود.به ناله هایم گوش می دهد همان خدایی که علی را آفرید برای پرستش روزی صدایم را خواهد شنید .خدایی که عشق رابه من داد و او را گرفت و خاطرش را در دل گذاشت تا گه گداری حرفی برای گفتن و بهانه ای برای اشکهایم و دل تنگی هایم داشته...
-
یکی بود یکی نبود
شنبه 21 دیماه سال 1387 14:17
یکی بود تو قصمون وفا نکرد ... رفت و پشت سرشم نگاه نکرد ... یکی بود زندگیشو هوس سوزوند ... آبروش رفت و دیگه اینجا نموند ... یکی بود یکی نبود و یک پری ... یه بغل عاشقی های سرسری ... کی بود اون که طاقت گریه نداشت ... عاشق هوس شد و تنهام گذاشت ... کی بود کی بود اون تو بودی ... کاشکی از اول نبودی ... شاید باید می فهمیدم که...
-
گفتگو با یکی از کارگران جنسی ایرانی در اروپا
سهشنبه 14 آبانماه سال 1387 12:39
...خودش میگوید:"ایرانی ام دیگه، پوستم کلفته! هر کی دیگه جای من بود تا حالا صد دفعه مرده بود!" مارال یکی از هزاران دختران ایرانی است که در خارج از کشور به عنوان کارگر جنسی به کار مشغول هستند. به دلیل بحرانهای مداوم اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و خانوادگی هرساله از ایران دختران و زنان بسیاری به خارج فرار میکنند. به...
-
دانستنیها
پنجشنبه 18 مهرماه سال 1387 18:17
آیا میدانستید که هر عنکبوت تار ویژه خود را دارد و هیچگاه تارهای آنها به هم شبیه نیستند ؟ آیا میدانستید که پنگوئنها جوجه های خود را از روی صدایشان تشخیص میدهند؟ آیا میدانستید که قد انسان تا 20 الی 25 سالگی و گاهی هم تا سن 40 سالگی بلند میشود و از 40 سالگی به بعد قد انسان هر دو سال حدود شش ملی متر کوتاه می شود ؟ آیا...
-
دادگاه آدم
سهشنبه 4 تیرماه سال 1387 21:49
نامت چه بود؟آدم فرزند ؟مرا نه مادریست و نه پدر .بنویس اول یتیم عالم خلقت . محل تولد؟بهشت پاک محل سکونت؟زمین خاک . قد؟روزی چنان بلند که همسایه خدا .اینک به قدر سایه بختم بر روی خاک . اعضای خانواده؟حوای خوب و پاک قابیل وحشتناک و هابیل زیر خاک . روز تولد؟در جمعه ای به گمنام روز عشق پاک . رنگ ؟اینک فقط سیاه از شرم این همه...
-
سکوت خسته
پنجشنبه 26 اردیبهشتماه سال 1387 19:41
اینو یک دوست نوشته که خیلی از جمله اش خوشم اومد این بود که گذاشتمش اینجا تا همه بخوانند و بدانند: <صداقت شمشیر دو لبه در دست هر آدمی هستش اگر اثر کنه که چه بهتر اگر نه شناخت دیگران رو به آدم هدیه میکنه >
-
برچسب
یکشنبه 22 اردیبهشتماه سال 1387 21:44
برچسب هایی که به ادم ها می چسبانیم.مانع شناخت ما از آن هاست. گرچه برچسب ها کار ما را راحت می کنند اما هرگز ما را به حقیقت نمی رسانند. انسان بی نقاب نقاب را از چهره اشیاء و امور بر می گیرد.و ان ها را ورای حجاب واژگان می بیند.کلمات برچسب اند.مفاهیم بر چسب اند.کلمات و مفاهیم از عهده نشان دادن حقیقت بر نمی ایند. هنرمند...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 19 اردیبهشتماه سال 1387 23:11
سلام.تنها هستم .مثل همیشه .نشسته ام چشم براه تا بیاید ... بهم گفته بود که اگه بشه زود میام بریم بیرون قدم بزنیم ... و من خوشحال شدم.می دونی اون دوران منظورم دوران عقدم بود که دوست داشتم بیام سر خونه و زندگی می خواستم فرار کنم از خاطرات و دل بکنم از ان .... اره و یکی این که دلم برای امین می سوخت اخه تنها بود شبها تا...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 17 اردیبهشتماه سال 1387 18:43
سلام.باز یک نامه دلتنگی دیگه ...به دنبال سفری می گردم .سفری به دورترین نقطه و دنج ترین جای دنیا .به دنبال یک زندگی ارام و بی دق دقه ... بقول دوست عزیزم یک زندگی اروم با یک کاناپه چرمی که لم بدی و کنترل به دست و برای خودت کانال عوض کنی ... بدون اینکه کسی اعتراض کنه .با خیال راحت توش بگردی اینو می گن زندگی یادته ؟ فعلا...
-
حرفهای روزمره
دوشنبه 16 اردیبهشتماه سال 1387 20:28
در تنهایی و سکوت خودم آرامشی دارم.بقول خواننده محبوب دلها قمیشی عزیز می گه :سکوتم از رضایت نیست دلم اهل شکایت نیست .شنیدی؟اره هم چنان سکوت کرده ام .گاهی حس می کنم که همه مایک جزیره ایم که اسیریم به نوع های مختلف.. و در این اسیری سرگردانیم.الان در اتاقی هستم بقول خودش دفتر حسابداری.یک اتاق کوچک دورتادور دیوار های کدر و...
-
از خدا جز خدا نخواهید
یکشنبه 1 اردیبهشتماه سال 1387 15:06
روزی روزگاری خداوند تمامی مخلوقات خود را جمع کرده بود چون روز قسمت بود و خدا قرار بود هستی را قسمت کند.... خدا به بندگان خود گفت چیزی از من بخواهید .هر چه باشد به شما خواهم داد سهمتان را از هستی خواهم داد. خداوند خیلی بخشنده بود و هر که آمد و هر چه خواست به او داد. یکی بالی برای پریدن می خواست.دیگری پای دویدن .دیگری...
-
خدا هم صبور بود
سهشنبه 27 فروردینماه سال 1387 17:51
خدا همه چیز را در شش روز آقرید.در صورتی که می توانست همه را در یک چشم بهم زدن خلق کند .پس چه چیزی باعث می شود ما گمان کنیم که می توانیم همه چیز را به یکباره به دست آوریم؟ در حالی که می بینیم در خلقت خدا هم صبور بود. بدانید دیروز به تاریخ پیوست .فردا معما است .و امروز هدیه است.
-
سال نو مبارک
چهارشنبه 21 فروردینماه سال 1387 15:45
سلام.سال نو مبارک ... امیدوارم که عید خوبی را پشت سر گذاشته باشید ما که بختمون از اول بخت بد بیاری بود اخر روزهای خوبمون که گریه زاری بود روزهای بد میرن و روزهای بدتر میان از دل غمزده من نمی دونم چی میخواد روزگار چرخید و من اسیر درمان شدم توی بد بیاریام راهی زندان شدم خلاصه ای روزگار خنجرتو به من زدی ولی من با این غزل...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 26 اسفندماه سال 1386 11:38
تازگی خیلی حوصله نوشتن ندارم با اینکه خیلی دوست دارم حرف بزنم .چون غم غربت بهم خیلی فشار اورده ....همش کار کار کار ...بعد از یک زمان طولانی که تنهایی دوست داری درو بکوبه و با لبخندی اغوش گرمت را بپذیره .....اما متاسفانه تنها یک لبخند سرد تحویل می دن ...اشکال نداره و مدام این جمله دوست عزیزم که می گه :درست می شه را...
-
تنهایی
شنبه 25 اسفندماه سال 1386 19:06
من از تو دل نمی برم اگرچه از تو دلخورم اگر چه گفتی تورا به خاطرات بسپارم بیا و ببین به یادت چه عاشقونه سوختم رفیق روزهای خوب همیشه ماندگار من همیشه در هنوزها صدا بزن مرا شبی به غربتی که ساختیم به لحظه ای که عشق را بدون من شناختی سلام.دوستان کامنتم را پاک کردم .دیگه حوصله یاداوری خاطرات را ندارم .چرا که حسرت دلم بیشتر...